به وبلاگ من خوش آمدید
اگرمایل به گذاشتن مطالبی در وبلاگ هستید به سایت لوکس بلاگ رفته و در جای نام کابریshoma@lianbandراوارد و در رمز عبور12345راواردنموده و بر روی ورود کلیک کنید.
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
چرا مادرمان را دوست داريم؟چون ما را با درد بدنيامی آوَرَد وبلافاصله با لبخند می پذيرند چون شيرشيشه را قبل از اينكه توی حلقما بريزند ، پشت دستشان می ريزند چون وقتی توی اتاق پی پی ميکنيمزياد با ما بداخلاقی نميکنند و وقتی بعدها توی تشکمان جی جیميکنيم آبروی ما را نمی برند و وقتی بعدها به زندگی شان تِرِکمون ميزنيمفقط ميگويند: خُب جَوونِه ديگه، پيش مياد!چون وقتی تب ميکنيم، آن ها هم عرق می ريزند چون وقتی توی ميهمانی خجالت ميکشيم و توی گوششان میگوييم سيب می خوام، با صدای بلند ميگويند منير خانوم بی زحمت يه سيب به اين بچّه بدهيد و ما را عصبانی ميکند و وقتی پدرمان ما را به خاطر لگد زدن به مادر کتک میزند، با پدر دعوا ميکنند چون وقتی درِ قابلمه غذا را برمی دارند، يکبخاری بلند می شود که آدم دلش می خواهدغذا را با قابلمه اش بخورد چون وقتی تازه ساعت يازده شب يادمان می افتدكه فلان كار را كه بايد فردا در مدرسه تحويلدهيم يادمان رفته، بعد از يك تشر خودش هم پابه پايمان زحمت ميكشد كه همان نصف شبی تمامش كنيم چون وسط سريال های مِلودِرام گريه ميکنند چون بعد از گرفتن هديهِ روز مادر، تمام فکرو ذکرش اين است که مبادا فروشندگانبی انصاف سر طفل معصومش راکلاه گذاشته باشند چون شبهای امتحان و کنکور پابه پای ما کممی خوابد اما کسی نيست که برايش قهوهبياورد و ميوه پوست بکند به خاطر اينکه موقع سربازی رفتن ما،گريه ميکند و نذر ميکند و پوتين هايمانرا در هر مرخصی واکس ميزند چون وقتي شب عروسی ما داماد ازش خداحافظیميكند با چشمانی پر از اشك سفارشمان را ميكندما را به داماد ميسپارد چون وقتی که موقع مريضيش يک ليوان آببه دستش می دهيم يک طوری تشکر ميکندکه واقعا باور ميکنيم شاخ قول را شکسته ايم چون موقع مطالعه عينک میزند و پنج دقيقهبعد در حاليكه عينكش به چشمش استميپرسد:اين عينك منو نديدين؟ چون هيچوقت يادشان نمی رود که از کدام غذابدمان می آيد و عاشق كدام غذاييم ،حتی وقتیکه روی تخت بيمارستانند و قرار است ناهاررا با هم بخوريم چون همانجا هم تمام فکر و ذکرشان اين استكه وای بَچّم خسته شد بسكه مريض داری كرد و چون هروقت باهاش بد حرف ميزنيم و دلشرو برای هزارمين بار ميشكنيم، چند روز بعدهمه رو از دلش ميريزه بيرون وخودش روگول ميزنه كه : بخشش از بزرگانه چون مادرند
گلواژه هایی کوتاه، با مفاهیمی زیبا از دکتر علی شریعتی
وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است
اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است
اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم می زنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم. این زندگی من است
دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند
اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه ای را بالا ببری
به سه چیز تکیه نکن، غرور، دروغ و عشق
آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با عشق می میرد
امروز خيلي دلم گرفته واقعا چطور خدا دلش مياد بندشو اينقدر عذاب بده ديگه باورم شده خدا از يادش منو برده ديگه خسته شدم خسته از اين روزاي تکراري خسته از اين همه درد و عذاب خسته از شب هاي بيخوابي خسته از ديدن چشماي گريان مادرم...........
خدايا نزار بيشتر از اين بشکنم. ميگن کسي که دچار يه گرفتاري ميشه يا گناهي کرده که داره تاوانشو ميده و يا اينکه خدا دوستش داره و داره امتحانش ميکنه من که هر چي فکر ميکنم واقعا گناهي نکردم که تاوانش اين باشه در مورد اينکه دوستم داره اصلا برايم قابل قبول نيست.
خدايا کمکم کن دوباره طعم زندگي را بچشم نزار اشکهاي مادرم بي جواب بمونه معجزه اي که بهش ايمان دارم و هميشه منتظرش بودم را بهم نشون بده من هنوز خيلي جوانم خيلي ارزو دارم راضي نشو همه ارزوهامو با خودم به گور ببرم مگه من چي ازت ميخوام چيزي که خودت داده بودي را ازم گرفتي حالا ميخام دوباره بهم برگردوني
گم گشته ام و زندگی من را رها نمی کنــــــــــد
گلدسته های عاشقی دیگر صدا نمی کند
از بس که غم نشانده ام در کوچه های بی کسی
دیگر کسی ز عمق دل من را دعا نمی کند
با آنکه اشک داده ام به یاس های زندگی
با این همه صداقتم با من ندا نمی کـــــند
دیگر صدای عاشقی در کو چه ها نمی دمد
دیگر قطار زندگی با من صفا نمی کنــــــــد
دیگر حصار دردو غم افسرده کرده عشق را
دیگر کسی از روی عشق دردی دوا نمی کند
لیلا میان کوه غم تنها سفیر آرزوست
در کوره راه زندگی تو را رها نمی کنـــــــــد
به نام مادرم و تقدیم به او که افتاب مهرش در استانه
قلبم هرگز غروب نخواهد کرد
سلام نازنین مادرمدوباره نامه دارم
نمیره امید عشقت زیادم
گذاشتی عمرت را به پای دل من نرنجیدی تو از امروز و فردای من
تقدیم به کسی که تو این چهار سال شبها با من بی خوابی کشیده پا به پای من درد کشیده همیشه سعی کرده جلوم گریه نکنه ولی نتونسته و من هر روز میبینم شکستنشو برام چه ارزوهای که نداشت. یکم حالش خوب نیست براش دعا کنین حتی فکر نبودنش دیوانه کننده است تو این دنیایی به این بزرگی فقط اونو دارم خدایا تا من زنده ام ازم نگیر....امین