خدای من!
نوشته شده توسط : فرزادصمدزاده

خدای من!

خدای من!

سالها پیش، تقریبا 12 سال پیش برای هفته نامه ای کار می کردم، دستمزد یکسال و سه ماه فعالیت من شد پرداخت نزدیک به 200 هزار تومان کرایه از طرف من، برای مکانی که آن هفته نامه برای نمایندگی خود در یکی از شهرهای حاشیه ای تهران اجاره کرده بود.

این بخش از زندگی ام را که به رایگان برای عده ای سودجو هزینه کرده بودم، زود از یاد بردم. چرا که عادت دارم به فراموش کردن شکستها و بی معرفتی افراد.

یکی از برادران مدیر مسئول و صاحب امتیاز این هفته نامه که سردبیر بود و آن زمان با شگردهایی که می دانست افراد را به مدت زیاد بدون هیچ حق و حقوقی به کار می گرفت و بعد به بهانه های مختلف بعد از اتمام کار، عذرشان را می خواست و راهی می کرد تقریبا به مدت دو سه ماه جلوی چشمم بود.

دلم را با این بهانه، که تجربه کسب کرده ام در این یک سال و چند ماه آرام کردم و خاطره ی تلخ کار با آن آدمها را به ناخودآگاه ذهنم سپردم.

یکی از دوستان می گفت که مدتی پیش بر حسب تصادف در خیابان انقلاب، آقای سردبیر را دیده است، می گفت اگر ببینیدش باور نمی کنید؛ ...... . می گفت نزدیک به یک ساعت در یکی از کافه تریاهای آن اطراف با او صحبت کردم. همه چیز دارد جز آرامش. و.... .

تنم به لرزه می افتد از یادآوری توصیفات دوستی که با لذت از شکست آن مرد سخن می گفت.

تنم به لرزه می افتد از فکر کردن به آینده ای که در انتظار امثال من است. خیانت، غیبت، حق خوری، سکوت در مقابل ظلم، ریا، تکبر و دهها خصلت زشت، دیگر بخشی از شخصیت مان شده است و تبدیل به اهرمی برای صعود به قله های موفقیت اقتصادی مان.

سرمایه ی اجتماعی مان را زیر پای سرمایه ی اقتصادی مان قربانی کرده ایم.

 

 





:: بازدید از این مطلب : 167
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : جمعه | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: